خرس طلایی شصت و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین در آغوش فیلم «تاکسی» جعفر پناهی
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ
تکمیل بازی سیاسی برلین با بیانیه وزیر امور خارجه آلمان
«صدای مهیب پای سیاست را در جشنواره برلین میشنوم» این جمله قلب پیام نامهای بود که حجتالله ایوبی آن را برای دیتر کاسلیک نوشت؛ در آن زمان هنوز «تاکسی» در جشنواره فیلم برلین رونمایی نشده بود اما گوشهای ایوبی درست شنیده بود. به فاصله یک هفته بعد از ارسال نامه ایوبی به دبیر جشنواره فیلم برلین که در اقدامی عجیب «تاکسی» پناهی را پذیرفته بود و فیلم «محمد(ص)» مجید مجیدی را رد کرده بود «تاکسی» تبدیل به نورچشمی برلیناله شد. این اتفاق به اندازه کافی غیرمنتظره و تعجبآور بود که بسیاری از رسانههای غربی در واکنش و بازتاب آن دل خود را به پیام سیاسی آخرین فیلم پناهی خوش کنند که «تاکسی» به خاطر دفاع از آزادی هنر عنوان بهترین فیلم برلین را کسب کرده است؛ این نمایش تمامعیار برلینیها وقتی کامل شد که در اقدامی نادر «فرانک والتر اشتاین مایر» وزیر امور خارجه آلمان در بیانیهای به ستایش «تاکسی» پرداخت و نوشت: «این فیلم نشانهای مهم برای آزادی هنر است.»
در پاسخ به این اقدام سیاسی اما در داخل کشورمان هنوز از همان تکنیک مبارزه کلامی استفاده میشود. حسین نوشآبادی، سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به این انتخاب سیاسی گفته است: «جشنواره فیلم برلین اعتبار فرهنگی و هنری خود را به دلیل نوع موضعگیری نسبت به سوژههای سیاسی از دست داده است.»
به گفته نوشآبادی، انتخاب و برنده شدن چنین فیلمهایی در جشنواره برلین نشان میدهد رویکردها و جهتگیریهای این جشنواره برخلاف منشور اینگونه جشنوارهها بیشتر سیاسی شده است.
تاکسی به کجا میرود؟
فیلم تاکسی بیشتر به یک سلفی از نوع سینمایی شباهت دارد؛ پناهی دوربینش را روی داشبورد تاکسی زردرنگی که آن را در خیابانهای تهران میراند جاسازی کرده است؛ خودش با هویت واقعی راننده تاکسی است و در راه مسافران مختلفی سوار تاکسی او میشوند؛ پناهی با آنها گرم صحبت میشود. هر یک از مسافران داستانهای عجیب و غریب مختص خود را دارند و البته دیدگاههای سیاسی پناهی در این دیالوگها گنجانده شده و نگاه استعاری او به مسائل سیاسی و اجتماعی از زبان بازیگرانش بیان میشود. مثل خانم وکیلی که سوار تاکسی میشود و از وضعیت دموکراسی در ایران شکوه میکند یا مشکلاتی که یا از زبان شخصیت دزد فیلم او و مرد سیدیفروش بیان شده یا به شکلی غیرمستقیم در دیالوگهایی که میان پناهی و خواهرزاده او در قسمتهای پایانی فیلم رد و بدل شده شرح داده میشوند. پناهی خشم خود به روند قوانین و مقررات رسمی ایران را در این سکانسهای پایانی بروز میدهد؛ آنجا که دختربچه درباره توصیه معلم فیلمسازی مدرسهشان درباره خودسانسوری با پناهی صحبت میکند و از او درباره مفهوم سیاهنمایی میپرسد و در نهایت هم نسرین ستوده فعال محکوم فتنه به نحوی در فیلم پناهی گنجانده میشود.
کدام محدودیت؟!
سینمای ایران با سنت تصویربرداری سکانسهای بسته در داخل ماشین در حال حرکت انس زیادی دارد. عباس کیارستمی که سینمای ایران را به شهرت جهانی رساند معمولاً قهرمانهای قصهاش را سوار ماشین میکند و از آنها فیلمبرداری میکند. پناهی هم از تکنیک مشابه در «تاکسی» بهره گرفته است اما تمام آنچه پناهی سعی داشته با تماشاگر فیلمش در طول مسیر تهران به اشتراک بگذارد اعتراض سیاسی به آزادی بیانی است که وی عقیده دارد در ایران نقض میشود. او به سانسور اعتراض میکند؛ فیلمش در برلین به نمایش در میآید و همه او را به خاطر به پاخاستن علیه این محدودیتها تشویق میکنند. برخی رسانههای خارجی مدام بر این موضوع تأکید میکنند که پناهی برای در امان ماندن از کنجکاویهای نیروهای امنیتی ایران دوربین کوچک را روی داشبورد جاسازی کرده است و همین موضوع شده است ملکه ذهن داوران این جشنواره تا «تاکسی» را خیزش سینما و هنر علیه محدودیت آزادی بیان تلقی کنند اما کدام محدودیت؟ در این فضای احساساتی سیاستزده کسی به این فکر نمیکند که چگونه در فضایی مملو از محدودیت آزادی بیان پناهی فیلم ساخته است؛ اگر سانسور و محدودیت فضای آزادی بیان تا این حدی است که آنها میگویند چگونه است که او در دو سال گذشته به هر نحوی فیلم ساخته و آن را روانه کن و برلین کرده است و حالا سومین فیلمش را هم به این جشنواره فرستاده است؟ «این یک فیلم نیست» در کن 2011 شرکت کرد. «پرده بسته» در برلین 2013 شرکت کرد و «تاکسی» نیز دوباره در آغوش برلین آرمید.
پیوند سیاست با برلین و کن
اولین سؤالی که بعد از خواندن خبر موفقیت جعفر پناهی در فستیوال فیلم برلین به ذهن میآید، این است که آیا هیئت داوران به سرپرستی دارن آرنوفسکی، کارگردان امریکایی با ملاحظات سیاسی بنا را بر اهدای جایزه خرس طلایی به این کارگردان ایرانی گذاشته یا خیر. کسی که فیلم را ندیده باشد بیشک نمیتواند درباره معایب و محاسن هنری آن نظر بدهد اما آنچه غیرقابل کتمان است این است که بیشک پناهی در کنار جایزه برلیناله، همدردی و حمایت و اخوت هدفدار سینمای غرب را نیز در سالهای اخیر کسب کرده است.
جشنوارههایی مثل کن یا برلین در سالهای گذشته همیشه یک صندلی خالی را روی سکوی محل جلوس شخصیتهای برجسته برای پناهی در نظر گرفتهاند تا به دنیا بگویند که قرار بوده روی این صندلی فلان شخصیت بنشیند اما او را به دلیل محدودیتهای آزادی فلان کشور در کنار خود نداریم! این همدردی هدفمند همیشه تأثیر خود را روی روح و روان هیئت داوران گذاشته است و حالا تقریباً همه میدانند که انتخابهای این قبیل جشنوارهها عمدتاً سیاسی است تا هنری! در سال 2004 رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن کوئنتین تارانتینو بود. او در آن سال جایزه نخل طلای کن را به مستند مایکل مور بهخاطر مستند «11/9 فارنهایت» داد. جایزهای که بیشتر به عنوان یک اقدام سیاسی و تخلیه خشم دیده شد تا اقدامی هنری ! تارانتینو مثل سایر همکیشانش و حتی بسیاری از مردم کشورش از رژیم بوش ناراضی و از بازگشت اجساد سربازان امریکایی از میادین نبرد در خاک عراق به امریکا پر از خشم بود. برای تارانتینو، مستند 11/9 فارنهایت کیفرخواستی سخت علیه سیاستهای بوش محسوب میشد و چه سکویی بهتر از سکوی کن برای توسعه نگاههای سیاسی مایکل مور، او و مردم امریکا به جهان. سکوهای جشنوارههایی مثل کن و برلین همیشه سکوی پرش نگاهها و برداشتهای سیاسی بوده است. حالا با این اوصاف میتوان حدس زد که گزینش «تاکسی» به عنوان بهترین فیلم برلیناله انتخابی سیاسی بوده یا غیرسیاسی.
منتقد هالیوود ریپورتر: متعجب نشدم !
جدا از همه آسمان ریسمان بافتنهای منتقدان غربی، لبکلام را اسکات روکسبارو، منتقد فیلم هالیوود ریپورتر نوشته است؛ آنجایی که او میگوید انتخاب فیلم پناهی به عنوان بهترین فیلم جشنواره برلین برایش اصلاً تعجبآور نبوده است. روکسبارو مینویسد: «به دلیل سوابق پناهی قبل از اینکه جشنواره شروع شود، آن را در صدر میدیدم و البته بهخاطر جوانب سیاسی فیلم؛ بهخاطر اینکه فیلم را در خفا دارد میسازد و بهخاطر اینکه دولت ایران او را از فیلمسازی منع کرده است و برلین همیشه دوست دارد از فیلمهای سیاسی تجلیل کند.»
ظاهراً دو فیلم دیگری که خرس سیاسی برلین را دریافت کردند هم حاوی پیامهای سیاسی بودند. «ال کلاب» یا «باشگاه» فیلم شیلیایی پابلو لارین درباره جرائم گروهی از کشیشان کاتولیک رومی و بیحرمتیشان به کلیسا و فیلم گوآتمالایی «ایکسکانول» یا «آتشفشان» اثر جیرو بوستامانته درباره دشواریهای زندگی برای پرورشدهندگان مایایی قهوه هم پیامهای سیاسی خوشایند غرب را در بر دارند. اعطای جایزه سیاسی فیلم برلین به «تاکسی» در عین حال تعجبها را از آن لحاظ برانگیخت که بسیاری انتظار داشتند فیلم «باشگاه» پابلو لارین خرس طلایی را دریافت کند اما در مقابل چشمانشان سیاسیترین جایزه جشنواره فیلم برلین به «تاکسی» جعفر پناهی رسید.
خبرگزاری رویترز از «تاکسی» به عنوان فیلمی در محکومیت سانسور در ایران یاد کرده و نوشته است که «دیتر کاسلیک» دبیر جشنواره برلین پیشتر گفته بود: «به نظرم خیلی مهم است که این فیلمها را (در جشنواره) داشته باشیم، این فیلمهای سیاسی را؛ چراکه آنها در حقیقت بازتاب اتفاقاتی هستند که آنجا (در ایران) دارد رخ میدهد.» روزنامه گاردین هم درباره این انتخاب نوشته است: «تصمیم اهدای جایزه خرس طلایی به فیلم پناهی که از او به عنوان وودی آلن ایرانی یاد میشود، بیش از پیش ماهیت مجسمه برلیناله را به سیاسیمحورترین جایزه و جشنواره فیلم دنیا تبدیل کرد.»
از سال 2010 میلادی و 88 هجری شمسی تا به این سو جشنواره برلین دیگر از قالب جشنوارهای هنری خارج شده و به جشنوارهای سیاسی تبدیل شده است. این انتخابهای سیاسی تا آنجا بر همه مبرهن شده است که حتی رسانههای غربی هم در انعکاس خبر موفقیت «تاکسی» ملاحظات را کنار گذاشته و علناً از سیاسی بودن نوع انتخابهای این جشنواره مینویسند. ارزش هنری این جشنوارههای سیاسی تا حدی تنزل پیدا کرده که حتی رسانههای داخلی از طیفهای مختلف سیاسی هم ذوق و شوق و تمایل چندانی برای بازتاب موفقیت «تاکسی» در برلین ندارند.
«صدای مهیب پای سیاست را در جشنواره برلین میشنوم» این جمله قلب پیام نامهای بود که حجتالله ایوبی آن را برای دیتر کاسلیک نوشت؛ در آن زمان هنوز «تاکسی» در جشنواره فیلم برلین رونمایی نشده بود اما گوشهای ایوبی درست شنیده بود. به فاصله یک هفته بعد از ارسال نامه ایوبی به دبیر جشنواره فیلم برلین که در اقدامی عجیب «تاکسی» پناهی را پذیرفته بود و فیلم «محمد(ص)» مجید مجیدی را رد کرده بود «تاکسی» تبدیل به نورچشمی برلیناله شد. این اتفاق به اندازه کافی غیرمنتظره و تعجبآور بود که بسیاری از رسانههای غربی در واکنش و بازتاب آن دل خود را به پیام سیاسی آخرین فیلم پناهی خوش کنند که «تاکسی» به خاطر دفاع از آزادی هنر عنوان بهترین فیلم برلین را کسب کرده است؛ این نمایش تمامعیار برلینیها وقتی کامل شد که در اقدامی نادر «فرانک والتر اشتاین مایر» وزیر امور خارجه آلمان در بیانیهای به ستایش «تاکسی» پرداخت و نوشت: «این فیلم نشانهای مهم برای آزادی هنر است.»
در پاسخ به این اقدام سیاسی اما در داخل کشورمان هنوز از همان تکنیک مبارزه کلامی استفاده میشود. حسین نوشآبادی، سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به این انتخاب سیاسی گفته است: «جشنواره فیلم برلین اعتبار فرهنگی و هنری خود را به دلیل نوع موضعگیری نسبت به سوژههای سیاسی از دست داده است.»
به گفته نوشآبادی، انتخاب و برنده شدن چنین فیلمهایی در جشنواره برلین نشان میدهد رویکردها و جهتگیریهای این جشنواره برخلاف منشور اینگونه جشنوارهها بیشتر سیاسی شده است.
تاکسی به کجا میرود؟
فیلم تاکسی بیشتر به یک سلفی از نوع سینمایی شباهت دارد؛ پناهی دوربینش را روی داشبورد تاکسی زردرنگی که آن را در خیابانهای تهران میراند جاسازی کرده است؛ خودش با هویت واقعی راننده تاکسی است و در راه مسافران مختلفی سوار تاکسی او میشوند؛ پناهی با آنها گرم صحبت میشود. هر یک از مسافران داستانهای عجیب و غریب مختص خود را دارند و البته دیدگاههای سیاسی پناهی در این دیالوگها گنجانده شده و نگاه استعاری او به مسائل سیاسی و اجتماعی از زبان بازیگرانش بیان میشود. مثل خانم وکیلی که سوار تاکسی میشود و از وضعیت دموکراسی در ایران شکوه میکند یا مشکلاتی که یا از زبان شخصیت دزد فیلم او و مرد سیدیفروش بیان شده یا به شکلی غیرمستقیم در دیالوگهایی که میان پناهی و خواهرزاده او در قسمتهای پایانی فیلم رد و بدل شده شرح داده میشوند. پناهی خشم خود به روند قوانین و مقررات رسمی ایران را در این سکانسهای پایانی بروز میدهد؛ آنجا که دختربچه درباره توصیه معلم فیلمسازی مدرسهشان درباره خودسانسوری با پناهی صحبت میکند و از او درباره مفهوم سیاهنمایی میپرسد و در نهایت هم نسرین ستوده فعال محکوم فتنه به نحوی در فیلم پناهی گنجانده میشود.
کدام محدودیت؟!
سینمای ایران با سنت تصویربرداری سکانسهای بسته در داخل ماشین در حال حرکت انس زیادی دارد. عباس کیارستمی که سینمای ایران را به شهرت جهانی رساند معمولاً قهرمانهای قصهاش را سوار ماشین میکند و از آنها فیلمبرداری میکند. پناهی هم از تکنیک مشابه در «تاکسی» بهره گرفته است اما تمام آنچه پناهی سعی داشته با تماشاگر فیلمش در طول مسیر تهران به اشتراک بگذارد اعتراض سیاسی به آزادی بیانی است که وی عقیده دارد در ایران نقض میشود. او به سانسور اعتراض میکند؛ فیلمش در برلین به نمایش در میآید و همه او را به خاطر به پاخاستن علیه این محدودیتها تشویق میکنند. برخی رسانههای خارجی مدام بر این موضوع تأکید میکنند که پناهی برای در امان ماندن از کنجکاویهای نیروهای امنیتی ایران دوربین کوچک را روی داشبورد جاسازی کرده است و همین موضوع شده است ملکه ذهن داوران این جشنواره تا «تاکسی» را خیزش سینما و هنر علیه محدودیت آزادی بیان تلقی کنند اما کدام محدودیت؟ در این فضای احساساتی سیاستزده کسی به این فکر نمیکند که چگونه در فضایی مملو از محدودیت آزادی بیان پناهی فیلم ساخته است؛ اگر سانسور و محدودیت فضای آزادی بیان تا این حدی است که آنها میگویند چگونه است که او در دو سال گذشته به هر نحوی فیلم ساخته و آن را روانه کن و برلین کرده است و حالا سومین فیلمش را هم به این جشنواره فرستاده است؟ «این یک فیلم نیست» در کن 2011 شرکت کرد. «پرده بسته» در برلین 2013 شرکت کرد و «تاکسی» نیز دوباره در آغوش برلین آرمید.
پیوند سیاست با برلین و کن
اولین سؤالی که بعد از خواندن خبر موفقیت جعفر پناهی در فستیوال فیلم برلین به ذهن میآید، این است که آیا هیئت داوران به سرپرستی دارن آرنوفسکی، کارگردان امریکایی با ملاحظات سیاسی بنا را بر اهدای جایزه خرس طلایی به این کارگردان ایرانی گذاشته یا خیر. کسی که فیلم را ندیده باشد بیشک نمیتواند درباره معایب و محاسن هنری آن نظر بدهد اما آنچه غیرقابل کتمان است این است که بیشک پناهی در کنار جایزه برلیناله، همدردی و حمایت و اخوت هدفدار سینمای غرب را نیز در سالهای اخیر کسب کرده است.
جشنوارههایی مثل کن یا برلین در سالهای گذشته همیشه یک صندلی خالی را روی سکوی محل جلوس شخصیتهای برجسته برای پناهی در نظر گرفتهاند تا به دنیا بگویند که قرار بوده روی این صندلی فلان شخصیت بنشیند اما او را به دلیل محدودیتهای آزادی فلان کشور در کنار خود نداریم! این همدردی هدفمند همیشه تأثیر خود را روی روح و روان هیئت داوران گذاشته است و حالا تقریباً همه میدانند که انتخابهای این قبیل جشنوارهها عمدتاً سیاسی است تا هنری! در سال 2004 رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن کوئنتین تارانتینو بود. او در آن سال جایزه نخل طلای کن را به مستند مایکل مور بهخاطر مستند «11/9 فارنهایت» داد. جایزهای که بیشتر به عنوان یک اقدام سیاسی و تخلیه خشم دیده شد تا اقدامی هنری ! تارانتینو مثل سایر همکیشانش و حتی بسیاری از مردم کشورش از رژیم بوش ناراضی و از بازگشت اجساد سربازان امریکایی از میادین نبرد در خاک عراق به امریکا پر از خشم بود. برای تارانتینو، مستند 11/9 فارنهایت کیفرخواستی سخت علیه سیاستهای بوش محسوب میشد و چه سکویی بهتر از سکوی کن برای توسعه نگاههای سیاسی مایکل مور، او و مردم امریکا به جهان. سکوهای جشنوارههایی مثل کن و برلین همیشه سکوی پرش نگاهها و برداشتهای سیاسی بوده است. حالا با این اوصاف میتوان حدس زد که گزینش «تاکسی» به عنوان بهترین فیلم برلیناله انتخابی سیاسی بوده یا غیرسیاسی.
منتقد هالیوود ریپورتر: متعجب نشدم !
جدا از همه آسمان ریسمان بافتنهای منتقدان غربی، لبکلام را اسکات روکسبارو، منتقد فیلم هالیوود ریپورتر نوشته است؛ آنجایی که او میگوید انتخاب فیلم پناهی به عنوان بهترین فیلم جشنواره برلین برایش اصلاً تعجبآور نبوده است. روکسبارو مینویسد: «به دلیل سوابق پناهی قبل از اینکه جشنواره شروع شود، آن را در صدر میدیدم و البته بهخاطر جوانب سیاسی فیلم؛ بهخاطر اینکه فیلم را در خفا دارد میسازد و بهخاطر اینکه دولت ایران او را از فیلمسازی منع کرده است و برلین همیشه دوست دارد از فیلمهای سیاسی تجلیل کند.»
ظاهراً دو فیلم دیگری که خرس سیاسی برلین را دریافت کردند هم حاوی پیامهای سیاسی بودند. «ال کلاب» یا «باشگاه» فیلم شیلیایی پابلو لارین درباره جرائم گروهی از کشیشان کاتولیک رومی و بیحرمتیشان به کلیسا و فیلم گوآتمالایی «ایکسکانول» یا «آتشفشان» اثر جیرو بوستامانته درباره دشواریهای زندگی برای پرورشدهندگان مایایی قهوه هم پیامهای سیاسی خوشایند غرب را در بر دارند. اعطای جایزه سیاسی فیلم برلین به «تاکسی» در عین حال تعجبها را از آن لحاظ برانگیخت که بسیاری انتظار داشتند فیلم «باشگاه» پابلو لارین خرس طلایی را دریافت کند اما در مقابل چشمانشان سیاسیترین جایزه جشنواره فیلم برلین به «تاکسی» جعفر پناهی رسید.
خبرگزاری رویترز از «تاکسی» به عنوان فیلمی در محکومیت سانسور در ایران یاد کرده و نوشته است که «دیتر کاسلیک» دبیر جشنواره برلین پیشتر گفته بود: «به نظرم خیلی مهم است که این فیلمها را (در جشنواره) داشته باشیم، این فیلمهای سیاسی را؛ چراکه آنها در حقیقت بازتاب اتفاقاتی هستند که آنجا (در ایران) دارد رخ میدهد.» روزنامه گاردین هم درباره این انتخاب نوشته است: «تصمیم اهدای جایزه خرس طلایی به فیلم پناهی که از او به عنوان وودی آلن ایرانی یاد میشود، بیش از پیش ماهیت مجسمه برلیناله را به سیاسیمحورترین جایزه و جشنواره فیلم دنیا تبدیل کرد.»
از سال 2010 میلادی و 88 هجری شمسی تا به این سو جشنواره برلین دیگر از قالب جشنوارهای هنری خارج شده و به جشنوارهای سیاسی تبدیل شده است. این انتخابهای سیاسی تا آنجا بر همه مبرهن شده است که حتی رسانههای غربی هم در انعکاس خبر موفقیت «تاکسی» ملاحظات را کنار گذاشته و علناً از سیاسی بودن نوع انتخابهای این جشنواره مینویسند. ارزش هنری این جشنوارههای سیاسی تا حدی تنزل پیدا کرده که حتی رسانههای داخلی از طیفهای مختلف سیاسی هم ذوق و شوق و تمایل چندانی برای بازتاب موفقیت «تاکسی» در برلین ندارند.
منبع: جوان آنلاین
۹۳/۱۱/۲۸